امسال که سوم دبیرستانم این خاطره رو ساعت ده شب مینویسم

امروز بعد مدرسه تو راه داشتم میومدم که تو پارک مسیر مدرسه دیدم سر و صدا زیاده 

چند نفر هم ایستاده بودن داشتن داد میزدن کنجکاو شدم اخه ساعت 2 و نیم ظهر کی میتونه باشه؟

نزدیکتر شدم دیدم یکی از هم کلاسی های من که همیشه ادعای لاتیش میشد و چند باری منو اذیت کرده بود

رو زمین افتاده و دو نفر دیگه دارن لگد میزنندش

اون دو نفر رو هم میشناختم از مدرسه بغلیمون بودن 

یه لحظه دلم خنک شد ولی فوری حالم بد شد.

امام صادق یه بار به یکی که خیلی اذیتش کرده بود و تو میدان شهر کتک خورده بود زندیک شد و دستش رو دراز کرد که کمکش کنه

و طرف گفت که چرا؟

امام هم گفت ما به افتاده لگد نمیزنیم

ادامه مطلب

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

انجمن روز جهان زیبای من نصب دوربين مدار بسته Dan شرکت حباب Diary سیاهچال Sean