از هر چی باکتری و استادش هست حالم بهم میخوره
دیگه واقعا آخرای کلاس میخواستم یه تفنگی یا چاقویی دستم بدن استاد رو زنده زنده بزنم بکشم(تابلوئه عصبیم؟)
ول هم نمیکنه
دیشب تا صبح نخوابیدم چون میدونستم قراره تو کلاسش بخوابم
ولی دیر رسیدم و بد جایی افتادم روم نشد بخوابم
خوابم نمیاداااا اما قشنگ 12 ساعت بخوابی و بری کلاسش خوابت میگیره یه تن صدای یکنواخت با کلماتی بریده بریده
امروز قشنگ تصمیم گرفتم انصراف بدم اصن برم پی کارم :دی
میدونید یه دکتر جذابه
میدونید چرا؟
نه به خاطر اینکه دکتره
بکه به خاطر اینکه تحمل کردن استادا و درس های بی ربط و اعصاب خورد کن رو اونم به مدت چند سال
این یعنی آستانه تحملش خیلی بالاست
اگه وقتی اول دبیرستان بودم یکی دستم رو میگرفت و می اورد کلاس
همون موقع درس رو هم ول میکردم میرفتم دنبال بیزینسی چیزی
آخر کلاس همش دلم میخواست بلند شوم و هر چی از دهنم در میاد رو به استاد نثار کنم از بس که دوستش دارم و به خونش تشنه ام
ولی شانس اورد که زودتر تموم کرد فقط و فقط 5 دقیقه دیگه ادامه میداد
من اخراج میشدم !
میدونید که با فحش اروم نمیشم بدتر کله ام داغ میکنه تا یکی رو نکشم مگه اروم میشم؟
درباره این سایت